جدول جو
جدول جو

معنی تغییر دادن - جستجوی لغت در جدول جو

تغییر دادن
(وَکَ دَ)
گردانیدن. از حالی به حالی دیگر برگردانیدن. دگرگون ساختن:
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را.
حافظ.
چشم شوخش را از این پس فتنه میخوانیم ما
هرکه بر بیمار شد تغییر نامش میدهند.
تأثیر (از آنندراج).
و رجوع به تغییر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تغییر دادن
دیگرگون ساختن از حالی بحال دیگر در آوردن
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تغییر دادن
دگرگون ساختن، متحول کردن، متفاوت ساختن، عوض کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تغییر دادن
للتّغيير
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به عربی
تغییر دادن
Alter, Change, Modify, Switch, Transmute, Vary
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تغییر دادن
altérer, changer, modifier, transmuter, varier
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تغییر دادن
изменить , изменять , переключать , превращать
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به روسی
تغییر دادن
ändern, modifizieren, wechseln, transmutieren, variieren
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تغییر دادن
змінити , змінювати , перемикати , перетворювати
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تغییر دادن
zmienić, zmieniać, modyfikować, przełączać, transmutować
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تغییر دادن
改变 , 修改 , 切换 , 变质
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به چینی
تغییر دادن
alterar, mudar, modificar, trocar, transmutar, variar
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تغییر دادن
alterare, cambiare, modificare, trasmutare, variare
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تغییر دادن
alterar, cambiar, modificar, transmutar, variar
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تغییر دادن
veranderen, wijzigen, schakelen, transmuteren, variëren
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
تغییر دادن
เปลี่ยนแปลง , เปลี่ยน , แก้ไข , แปรสภาพ
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
تغییر دادن
تبدیل کرنا , تبدیل کرنا , تبدیل کرنا
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به اردو
تغییر دادن
পরিবর্তন করা , পরিবর্তন করা , পরিবর্তন করা , রূপান্তরিত করা
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
تغییر دادن
kubadilisha
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تغییر دادن
değiştirmek, dönüştürmek
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تغییر دادن
変更する , 変える , 修正する , 切り替える , 変換する
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تغییر دادن
לשנות , להחליף , להפוך , לשנות
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به عبری
تغییر دادن
बदलना , बदलना , रूपांतरित करना
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به هندی
تغییر دادن
mengubah, memodifikasi
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تغییر دادن
변경하다 , 수정하다 , 바꾸다 , 변환하다
تصویری از تغییر دادن
تصویر تغییر دادن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ سِ / سُ دَ / نَ دَ)
آراستن. آرایش دادن. زینت دادن:
مسافری تو و گرد جهان مسافروار
همی شوی و جهان را همی دهی تزیین.
امیر معزی (از آنندراج).
ادب ملاحظه می کرده ام که تا غایت
نداده ام به ثنای تو شعر را تزیین.
آصفخان جعفر (از آنندراج).
و رجوع به تزیین در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گَ دَ / نَ دَ)
شرمگین کردن. خجل کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
کند لطائف طبع تو بحر را حیران
دهد شمائل حلم تو کوه را تشویر.
انوری (از آنندراج).
ز مکر طاعن طاعون گرفته ایمن باش
که بانگ سگ ندهد نور ماه را تشویر.
بدر جاجرمی.
و رجوع به تشویر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ دَ / نَنْ دَ)
غسل دادن. پاک کردن. آب کشیدن:
بس که آلودۀ عصیان شده دل تا محشر
دامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر.
علی خراسانی (از آنندراج).
و رجوع به تطهیر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ دَ)
غذا دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ دَ)
دیگر شدن. دگر گشتن. گردیدن. تغییر دادن: روا نیست در تاریخ تحریف و تغییر و تبدیل کردن. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 463).
بی سرانجامی و موزونی هم آغوش هم اند
سر و رخت خویش را تغییر نتوانست کرد.
صائب (از آنندراج).
آن شکار لاغرم کز ناتوانی خون من
رنگ آب تیغ را تغییر نتوانست کرد.
صائب (ایضاً).
و رجوع به تغییر و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
پیچیدگی در آواز دادن. (ناظم الاطباء). غلط دادن آواز. تحریر صوت. رجوع به تحریر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمییز دادن
تصویر تمییز دادن
تمیز دادن، نظیف کردن (جا و مکانی) پاکیزه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویر دادن
تصویر تشویر دادن
خجل کردن، شرمگین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریر دادن
تصویر تحریر دادن
غلت دادن آواز پیچیدگی دادن درآواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغییر کردن
تصویر تغییر کردن
دگرگون شدن
فرهنگ واژه فارسی سره